مهربانمهربان، تا این لحظه: 16 سال و 14 روز سن داره

مهربان من

روزهای آخر پاییز

دخملم این روزا روزای آخر پاییزه .میگن جوجه هارو باید آخرپاییز بشمری والا راسته .حالا مامانی مونده و یه دنیا درس که باید بخونه واضطراب امتحانات. چند سالی بود از شرش راحت بودم .اما الان باید به شما برسم سر کار برم و درس هم بخونم ،کارم خیلی سخت شده تو هم دوست داری همش بری بیرون اما من وقتشو ندارم  عزیزم ،هر چند روز  جمعه با خاله ندا و محمد امین رفتیم پارک ناهار هم همونجا خوردیم  خیلی هم خوش گذشت کلی هم بازی کردین.راستی امروز هم تو مهد غذای نذری خوردی .امشب هم که دکتر بودی  چون سرما خوردی  امبدوارم دل آسمون نرم بشه و بباره شاید این مریضیها کمتر بشه.خوب الان دیگه وقت خوابه  بدو بریم لالا. ...
27 آذر 1390

عزاداری در تاسوعا وعاشورا

دختر زیبای من دیروز روز بزرگی در تاریخ بود.روز عاشورا.من نمی دونم چرا ولی از بچگی حس خاصی در این ایام داشتم که هنوز هم دارم و خوشحالم  که این حس زیبا رو هم به شما منتقل کردم .ما این ایامو میریم دزفول خونه باباجون .خاله هدیه و هدا هم بودن باهم نذری پختیم وکلی هم بازی کردی.خیلی بت خوش گذشت.به همراه بابا هیات  رفتی و تو پخش نذری هم کمک کردی.آرادی هم بود ماشالا چقدر ناز شده وکلی شیرین کاری در میاره.کلی هم بازیگوشه اما تو خیلی دوستش داری وکلی مواظبش بودی.اینا بهترین خاطراتت میشه اما اینو بعدا متوجه می شی مثل ما که از اون ایام به نیکی یاد می کنیم اما خاطره ای بیش نیستن. ...
16 آذر 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهربان من می باشد